به خودم که نگاه میکنم
میبینم کم اهل دل بستن بودم .
با وجود علایق هزار رنگم
با وجود روش های زیادی که سعی کردم زندگی رو بر خودم آسونتر و لذت بخش تر بکنم...
دارم سعی میکنم رشته های نامرئی وابستگی رو ازپاهام باز کنم
این روز ها تنم بیشتر از هر وقت دیگه ای نیاز به مراقبت داره
روح و روانم بیشتر
ته زندگی کجاست ؟
من کجای دنیای به این بزرگی (و در عین حال کوچیکی )قرار گرفتم؟
چرا باید باشم
چرا بقیه باید باشن
چرا من
چرا تو این مقطع از زمان
چرا زندگی باید باشه
چرا باید من یا زندگی ای باشه که این فکرا بیاد تو سرم و هیچ جوره نشه از فکرشون بیرون اومد
گاهی عمیقا احساس نیاز به خواب همیشگی میکنم
نه بخاطر فرار کردن
میخوام آروم بگیرم.
پی نوشت:بلاگفا نیست.باید بنویسم .بخاطر همین اینجام.باید جایی رو برای اشک ریختن و خودم بودن و فکر های هرزی که چسبیدن به ذهنم و دارن بالا میرن ، داشته باشم یا نه؟
خوبه که اشک بریزی برای خودت
و من الان دارم همین کارو میکنم .
خیلیا اعتیاد رو استعمال مواد مخدر میدونن فقط ..خیلیا شهوت رو گرایش های جنسی میدونن ..من میگم اینا با هم فرقی ندارن و ما وابسته به هر چیزی که بشیم برامون شهوت محسوب میشه و وقتی قادر به ترک ش نباشیم معتاد محسوب میشیم ..این حتی میتونه فوتبال باشه ..راه رفتن باشه ..خندیدن باشه
حالا..وقتی ادم میاد و قید و بندها رو باز میکنه اول باید مواظب یه چیز باشه " شنیدی میگن یارو از چاله افتاد به چاه " ؟برا رهایی از بند خودش رو اسیر یه بند ئه دیگه نکن ئه
حتی وقتی که حس کرد دیگه عاری از اون وابستگی اولیه هست خودش رو خلاص ندونی به قولی " قهرمان شدن سخت نیس این قهرمان موندن ئه که سخته
اعتیاد...
وقتی نسبت به یه چیزی عادت کنی و دیگه نتونی مثل همون روزای اول ازش لذت ببری....
گاهی وقتا فکر میکنم زندگی برا خیلیامون شده همین وابستگی ها.تموم شدن از یه وابستگی های قدیم و به وجود اومدن....همین لحظاتی که همینجوری میگذرن و پشتشون هیچی نیست ...
مراحلی که پشت سر هم طی میشن و ...
آدم میتونه خیلی کارارو هی انجام بده ولی دیگه پشت اون رفتارا از عادت خبری نباشه...به یه سبک جدیدتر ...نوتر...
میخام به این مرحله برسم.
واقعا همینطوره سیاوش عزیز
قهرمان موندن سخته
چقدر خوشحالم که میبینم برام کامنت گذاشتین
ممنونم